معنی یک دهم سانتیمتر
حل جدول
لغت نامه دهخدا
یک دهم. [ی َ / ی ِ دَ هَُ] (اِ مرکب) ده یک. یک جزء از ده جزء. یک بخش از ده بخش چیزی یا عددی. عُشر. (از یادداشت مؤلف).
دهم
دهم. [دَهَُ] (عدد ترتیبی، ص نسبی) چیزی که در مرتبه ٔ ده واقع شده باشد. (ناظم الاطباء). عاشر. (منتهی الارب). دهمین. دهمی. که در مرتبه ٔ دهم است. (یادداشت مؤلف)،عشر؛ دهم شدن. (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی).
دهم. [دَ] (ع اِ) عدد بسیار از هر چیز. ج، دهوم. || امر عظیم. || بدی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). || کس، مایقال ای الداهم هو؛ کدام کس است او. (ناظم الاطباء). خلق. (منتهی الارب) (آنندراج). || خلق، مایقال ای دهم اﷲ هو؛ کدام خلق خداست او. (ناظم الاطباء).
دهم. [دَ] (اِخ) [نام ناحیتی از هندوستان و لقب شاهان آن ناحیت] شهرهای بزرگ نیماس، هرکند، اورشین، سمندر، اندرس از آنجاست همه بر کران دریا و دهم از خویشتن بزرگتر هیچکس را نبیند و گویند که مر او را سیصد هزار مرد لشکر است و در این ناحیت عودتر باشد و اندر این ناحیت پیل بسیار است. (حدود العالم).
فارسی به ایتالیایی
centimetro
واژه پیشنهادی
اعشار
معادل ابجد
1240